زنگ تفریح
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 17:43 ::  نويسنده : آرین

پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 17:40 ::  نويسنده : آرین

جمعه 5 اسفند 1390برچسب:, :: 15:3 ::  نويسنده : آرین

لطیفه ورزشی

یک چوب کبریت میره بدنسازی میشه گرز

 

 

جوک ورزشی

اولی: چرا سرت را بستی؟ دومی: از یک قهرمان بوکس پرسیدم ساعت چنده. اون ۵ بار با مشت زد تو سرم.اولی: خوب تو چیکار کردی؟ دومی :خدا رو شکر کردم که ساعت۱۲ نبود.

 

لطیفه فوتبالی

تست کنکور

باشگاه انگلیسی ؟الف) میدلزبرو       ب) میدلزبیا     ک) میدلزبودی حالا     ش) میدلزپاشو برو گمشو

مهاجم سال های دور منچستر یونایتد ؟الف) اندی کول   ب) اندی سرشانه    ک) اندی پشت بازو      ش) اندی مرسی هیکل

 

جوک و لطیفه ورزشی

اولی:شما دوست داریددر چه مسابقه ای شرکت کنیددومی:مسابقه ماست خوری .چون آدمهم ماست می خوردوهم رو سفید بیرون می اید !

 

جک و لطیفه فوتبالی

به غضنفر میگن تو طرفدار کدوم تیم فوتبال هستی؟ میگه قربون جدش برم آسد میلان!!

 

جک فوتبالی

به غضنفر یه توپه فوتبال نشون میدن میگن این چیه میگه اونقدرها هم که دیگه خر نیستیم معلومه دیگه این زمین شطرنجه !

 

جک جدید فوتبالی

به یارو میگن سه تا فوتبالیست رو نام ببر میگه : علی دایی ُ علی کریمی ُ فرار مهدوی کیا!!


 

دو شنبه 26 دی 1390برچسب:, :: 17:3 ::  نويسنده : آرین

یکی از روزها، پادشاه سه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند :

از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ قصر برود و اینکه این کیسه ها را برای پادشاه با میوه ها و محصولات تازه پر کنند.

همچنین از آنها خواست که در این کار از هیچ کس کمکی نگیرند و آن را به شخص دیگری واگذار نکنند...

وزراء از دستور شاه تعجب کرده و هر کدام کیسه ای برداشته و به سوی باغ به راه افتادند !

وزیر اول که به دنبال راضی کردن شاه بود بهترین میوه ها و با کیفیت ترین محصولات را جمع آوری کرده و پیوسته بهترین را انتخاب می کرد تا اینکه کیسه اش پر شد...

اما وزیر دوم با خود فکر می کرد که شاه این میوه ها را برای خود نمی خواهد و احتیاجی به آنها ندارد و درون کیسه را نیز نگاه نمی کند، پس با تنبلی و اهمال شروع به جمع کردن نمود و خوب و بد را از هم جدا نمی کرد تا اینکه کیسه را با میوه ها پر نمود...

و وزیر سوم که اعتقاد داشت شاه به محتویات این کیسه اصلا اهمیتی نمی دهد کیسه را با علف و برگ درخت و خاشاک پر نمود !!!

روز بعد پادشاه دستور داد که وزیران را به همراه کیسه هایی که پر کرده اند بیاورند و وقتی وزیران نزد شاه آمدند، به سربازانش دستور داد، سه وزیر را گرفته و هرکدام را جدا گانه با کیسه اش به مدت سه ماه زندانی کنند...!!!

شما کیسه خود را چگونه پر می کنید ...؟

دو شنبه 26 دی 1390برچسب:, :: 16:59 ::  نويسنده : آرین

بازدید از تیمارستان(خنده دار)

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روانپزشک پرسیدم شما چطور میفهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟

روانپزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب میکنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار میگذاریم و از او میخواهیم که وان را خالى کند.

من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگتر است.

.

.

.

.
روانپزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر میدارد... شما میخواهید تختتان کنار پنجره باشد؟
دو شنبه 26 دی 1390برچسب:, :: 16:54 ::  نويسنده : آرین

دو شنبه 26 دی 1390برچسب:, :: 16:49 ::  نويسنده : آرین

ستاد مبارزه با پ ن پ [جدید]

به بابام گفتم سوئیچ ماشینو بده ...... گفت : می خوای بری جایی؟ ... گفتم : بله پدر عزیزم
(ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ - واحد فرزند صالح)
 

 

به ادامه ی مطلب بروید

 

 

 



ادامه مطلب ...
دو شنبه 26 دی 1390برچسب:, :: 16:21 ::  نويسنده : آرین

$$$صندوق صدقات در خارج از ایران$$$

zangetafrih.ir

 

zangetafrih.ir

 

zangetafrih.ir

 

zangetafrih.ir

 

zangetafrih.ir

 

zangetafrih.ir

 

zangetafrih.ir

دو شنبه 26 دی 1390برچسب:, :: 13:28 ::  نويسنده : آرین

لطفا 15ثانیه وقت خو را به ما دهید و به ما رای دهید.

 

Top Blog

دو شنبه 26 دی 1390برچسب:, :: 13:27 ::  نويسنده : آرین

دو شنبه 26 دی 1390برچسب:, :: 13:22 ::  نويسنده : آرین

دستشویی پارک

رفتم دستشویی پارک. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت:
سلام حالت خوبه؟

من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم:

حالم خیلی خیلی توپه.

بعدش اون آقاهه پرسید:

خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟

با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم، برای همین گفتم؛

اُه من هم مثل خودت فقط داشتم از این جا رد می شدم…

وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور می شه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم:

من می‌تونم بیام طرفای تو؟

آره سؤال یه کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم:

نه، الآن یه کم سرم شلوغه!

یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت:

ببین، من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب می ده!

 

 

لطفا 15ثانیه وقت خو را به ما دهید و به ما رای دهید.

 

Top Blog

دو شنبه 26 دی 1390برچسب:, :: 13:15 ::  نويسنده : آرین

ضد حال یعنی این....!

دختر جوانی از مکزیک برای یک مأموریت اداری چند ماهه به آرژانتین منتقل شد پس از دو ماه، نامه ای از نامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون :((لورای عزیز، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که در این مدت ده بار به تو خیانت کرده ام !!! و می دانم که نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم. من را ببخش و عکسی که به تو داده بودم برایم پس بفرست :با عشق.روبرت.))

دختر جوان رنجیـده خاطر از رفتارمرد، از همه همکاران و دوستانش می خواهد که عکسی از نامزد، برادر، پسرعمو، پسردایی … خودشان به او قرض بدهند و همه آن عکس ها را همراه با عکس روبرت، نامزد بی وفایش، دریک پاکت گذاشته وهمراه با یادداشتی برایش پست می کند، به این مضمون روبرت عزیز، مرا ببخش، اما هرچه فکرکردم قیافه تورا به یاد نیاوردم، لطفاً عکس خودت را ازمیان عکسهای توی پاکت جداکن وبقیه رابه من برگردان !!

 

 

 

لطفا 15ثانیه وقت خو را به ما دهید و به ما رای دهید.

Top Blog

پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 13:41 ::  نويسنده : آرین

نرم افزار جدید نصب شده روی گوشی siri iPhone 4S است. با استفاده از این نرم افزار می توانید با گوشی خود صحبت کرده و هر سئوالی دارید از او بپرسید. این نرم افزار با جست و جو در داده های سایت هایی مانند Wikipedia به سئوالات شما پاسخ می دهد. ولی اگر سئوالات خنده آوری از نرم افزار Siri بپرسید چه پاسخی خواهید شنید؟ در ادامه نمونه هایی از این سئوالات و پاسخ های جالب را مشاهده می کنید

اگر از Siri بپرسید، پایتخت کشور فرانسه کجاست، سریعا پاسخ را یافته و به شما نمایش خواهد داد.

ولی اگر از او بپرسید: "با من ازدواج می کنید؟" تصور می کنید پاسخ Siri به این سئوال چه باشد؟ ما نمونه هایی از این سئوال و پاسخ ها را به شما نمایش می دهیم.

شما: Siri عزیز، شما چه پوشیدی؟
Siri: ترکیبی از آلومینیوم و سیلیکون به همراه استیل، حتما خیلی خوشتان خواهد آمد

شما:
از کجا می توانم مواد مخدر تهیه کنم؟
Siri: من می توانم دو مرکز ترک اعتیاد نزدیک را به شما معرفی کنم

شما:
از من عکس بگیر
Siri: من عکاس خوبی نیستم

شما: بهترین تلفن از نظر تو چیست؟
Siri: آیا تلفن دیگری هم وجود دارد؟

شما: Siri کمی عجیب است.
Siri: اگر اصرار می کنید، قبول می کنم

شما:
چند سال دارید؟
Siri: اجازه پاسخ گویی به این سئوال را ندارم

شما:
شما دقیقا چه هستید؟
Siri: من یک کمک کننده مجازی هستم.

شما:
با من ازدواج می کنید:
Siri: آخرین نسخه مدارک توافق نامه های من، ازدواج را پشتیبانی نمی کند. متاسفم

شما:
آیا من چاقم
Siri: ترجیح می دهم در این مورد صحبتی نکنم

شما: Siri من تو را دوست دارم
Siri: مطمئنم این حرف را به همه محصولات Apple می زنید

شما: تق تق
Siri: چه کسی در می زند؟

شما: آیا می توانید کسی را به قتل برسانید؟
Siri: من می توانم 3 مرکز روان درمانی نزدیک را به شما معرفی کنم.

شما: من خسته ام
Siri: همین الان گوشی را زمین بگذار و کمی بخواب. من همینجا منتظرت خواهم ماند.

اگر دقت کنید می بینید که این پاسخ ها با هم متفاوت بوده و گویی با انسان واقعی صحبت می کنید. مکالمه چند خطی زیر مربوط به سئوالات تکراری و پاسخ های متفاوت Siri است:

شما: Siri دوستت دارم

Siri: من برای شما اینجا هستم

شما: Siri عزیز، دوستت دارم

Siri: شما نمی توانید

شما:
Siri دوستت دارم

Siri: آیا ممکن است سراغ سئوال بعدی بروید؟

شما: ولی من واقعا Siri را دوست دارم.

Siri: خواهش می کنم این جمله را تکرار نکنید!

شما دوست دارید چه سئوالی از Siri بپرسید؟

 

 

پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 13:40 ::  نويسنده : آرین

پدری یه روز خواست که به پسرش تفهیم کنه که عرق خوری کار بدیه.
برای اثباتش مقداری عرق رو خواست به خورد یک خر بده. اما خر از خوردن عرق امتناع کرد.
پدر رو کرد به پسرش و گفت:
پسرم ببین. حتی این خر با خریه خودش این عرق رو نخورد. چطور یک انسان باید این عرق رو بخوره در حالی که خر هم نمی خوره؟
.
.
.
.
.
.
.
.
پسر گفت:پدر جان. این نشون می ده هر کی عرق نخوره، خره…!

پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 13:39 ::  نويسنده : آرین

استاد: وقتی بزرگ شوی چه میکنی ؟ 
شاگرد: عروسی
استاد: نخیر منظورم اینست که چكاره میشوی ؟
شاگرد: داماد
استاد: منظورم اینست وقتی بزرگ شوی چه میکنی ؟ 
شاگرد: زن میگیرم
استاد: احمق ، وقتی بزرگ شوی برای پدر و مادرت چه میکنی ؟ 
شاگرد: عروس میارم
استاد: لعنتی ، پدر و مادرت در آینده از تو چی میخواهد ؟
شاگرد : نوه!

 

پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 13:35 ::  نويسنده : آرین

فکر کنید
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

اگه یه كم با احساس باشی میفهمی !!


 

پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 13:32 ::  نويسنده : آرین

 

پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 13:26 ::  نويسنده : آرین

چهار شنبه 21 دی 1385برچسب:, :: 13:5 ::  نويسنده : آرین

اعتراف ميکنم بچه که بودم يه بار با آجر زدم تو سر يکي از بچه هاي اقوام , تا ببينم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها مي چرخه يا نه!!!!!
تازه هي چند بارم پشت سر هم اين کار و کردم , چون هر چي مي زدم اتفاقي نمي افتاد!!!!

اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای ...
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده

چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود ... بهش اس ام اس(!) زدم گوشیت جا گذاشتی!!!!!!!

بچه بودم از خواب که بیدار میشودم چشمام که قی‌ میکرد از مامانم می‌پرسیدم چرا چشمام صبح که از خواب پا میشم توش آشغاله؟ مامانم که خودش دلیلشو نمیدونست بهم میگفت پسرم چون روزا شیطونی میکنی‌ شبا شیطون میاد پی‌ پی‌ می‌کنه تو چشات منم یک شب تا صبح بیدار موندم تا ببینم شیطون کی‌ میاد پی پی کنه تو چشمام.... اسکل بودم

چند وقت پیش تو حیاط خونه سیگار میکشیدم که صدای باز شدن در حیاط اومد منم حول شدم سیگارو روی گوشیم خاموش کردم (!!) و بدترش اینکه بلافاصله گوشیو پرت کردم تو باغچه و سیگار خاموش موند تو دستم
اعتراف می‌کنم یه روز صبح جمعه بابام اومد بالا سرم منو بیدار کنه که برم نون بخرم منم خوابم سنگین بود ۲ بار صدام کرد بیدار نشدم بار سوم با پاش زد تو پشتم گفت سیا توله سگ پاشو برو نون بگیر منم فکر کردم داداشم هست گفتم *** خودت پاشو برو بگیر.......و من خیلی‌ خجالت کشیدم

اعتراف میکنم دوران راهنمایی روز معلم بود
همه تخم مرغ آورده بودن که توش پر گل بود منم از یه تخم مرغ خام آورده بودم که بزنم بخندیم! این اومد داخل همه سرو صدا کردن و شادی کردن تخم مرغارو میزدن به تخته منم این وسط تخم مرغو زدم به تخته ! ترکید رو تخته پاشید همه جا رو لباس معلمم ریخت ! سریع گفت کی بود ؟!!؟ هیچکی هیچی نگفت با این که میدونستن کار منه خلاصه از ته کلاس 4 5 نفر شلوغو آورد بیرون مثل سگ زدشون ولی نگفتن کار من بود ! چون شاگرد زرنگیم بودم معلمه شک نمیکرد بهم ! 
وقتی از کلاس اومدیم بیرون تا دو کیلومتر به صورت چهار نعل فرار کردم آخرم سر کوچه گرفتن مث سگ زدنم !

در اقدامی شجاعانه اعتراف می کنم که از درس تنظیم خانواده افتادم . اونم فقط به این خاطر که در جواب سوال احمقانه استادم که بهم گفت مگه این کلاس جای خوابه ؟ خیلی صمیمی و خرم گفتم : بیخیال استاد . کی تا حالا 8 صبح خانوادش تنظیم شده !!!!!! کلاس رفت رو هوا استادم منو انداخت بیرون تا کم نیاورده باشه

اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده ...ازون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟
بیشترم به دریچه کولر شک داشتم

اعتراف می‌کنم سر فینال جام جهانی‌ تا لحظه‌ای که اسپانیا گل زد فکر می‌کردم اسپانیا نارنجیه، هلند آبی‌، گل هم که زد کلی‌ لعنت فرستادم به هلند، بعد گل رو صفحه نوشت اسپانیا ۱ - هلند ۰ ، تازه فهمیدم کل بازی داشتم اشتباه فحش میدادم

اعتراف می کنم وقتی داداشم دو ماهش بود رفتم خندون تو آشپزخونه، مامانم گفت نارنگیتو خوردی؟ گفتم آره، تازه به آرشم دادم! 
بیچاره مامانم بدو بدو رفت نارنگی رو از حلقش کشید بیرون! :دی

عموم می خواست وام یکی از دوستاشو جور کنه زنگ زد به رییس بانک کلی صحبت کرد باهاش... حرفش که تموم شد اس ام اس داد به رفیقش که دهن رییس بانک رو ****** اشتباهی سند کرد واسه رییس بانکه!!!

یه بار با بچه ها بودیم یکی از دوستام رو بعد مدت ها دیدم و کلی ریش گذاشته بود
:Dبا خنده بهش گفتم : علی این ** بازیا چیه ؟
گفت پدرم فوت کرده
:l گفتم تسلیت میگم

اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده :دی

اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون...بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت....گفتم منم همینطور....گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش
و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم....

اون زمان که از این نوشابه شیشه ای ها بود یه روز خواستم یه شیشه که اضاف اومده بود رو بذارم تو در یخچال دیدم بلنده جا نمیشه. درش آوردم یکمش رو خوردم دوباره گذاشتم، در کمال تعجب دیدم نه، بازم جا نمیشه !!!!


منتظر اعترافات شما در قسمت نظرات هستم

 

چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:, :: 13:1 ::  نويسنده : آرین

چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:, :: 12:57 ::  نويسنده : آرین
ژاپن: 12 ساعت کار ، 6 ساعت استراحت ، 1 ساعت ماندن در ترافیک ، 3 ساعت تماشای تلویزیون ، 1 ساعت کار با اینترنت،1ساعت تماشای پلی بوی

 
--ایتالیا : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 4 ساعت غذا خوردن ، 6 ساعت حرف زدن ، 2 ساعت خیابان گردی
 

 
--آلمان : 8 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 2 ساعت اضافه کار ، 2 ساعت تماشای مسابقات تلویزِیونی ، 2 ساعت مطالعه ، 2 ساعت فکر کردن به خودکشی
 
 

 
--کوبا : 8 ساعت کار ، 8 ساعت تفریح ، 4 ساعت خواب ، 4 ساعت گوش کردن به سخنرانی کاسترو
 

--عربستان سعودی : 8 ساعت تفریح همراه با کار ، 6 ساعت تفریح همراه با خرید در خیابان ، 10 ساعت خواب
 
 

 
--مصر : 4 ساعت کار ، 8 ساعت خواب ، 8 ساعت کشیدن قلیان ، 2 ساعت گوش کردن به ام کلثوم ، 2 ساعت حرف زدن در باره جمال عبدالاناصر
 
 

 
--هندوستان : 8 ساعت جستجوی کار، 6 ساعت خواب ، 6 ساعت تماشای فیلم ، 2 ساعت جستجو برای محل خواب ، 2 ساعت برای رد شدن از خیابان
 
 

 
--ایران : 8 ساعت خواب ، 4 ساعت استراحت ،2 ساعت ارسال اس ام اس و تعریف جوک ،2 ساعت فحش دادن به مسئولان از بالا تا پایین به همراه خانواده محترمشان ،
 
 
4 ساعت حرکت در ترافیک ، 1 ساعت کار ،1 ساعت بحث در باره ازدواج موقت ، 2 ساعت بحث در مورد یارانه ها!

 

 
یک شنبه 18 دی 1390برچسب:, :: 15:55 ::  نويسنده : آرین

رکورد های گینس, رکورد گینس, رکورد گینس 2011

                      خیلی جالبه                   به ادامه ی مطلب بروید...



ادامه مطلب ...
یک شنبه 18 دی 1390برچسب:, :: 15:22 ::  نويسنده : آرین

Adele

 

 

 

null

 

null

 

null

 

null

 

adele

چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:, :: 17:33 ::  نويسنده : آرین

پاسخهای جالب این دانش اموز باعث شد تا نمره صفر نگیرد. سوال ها و جوابها را بخوانید.

1) درکدام جنگ ناپلئون مرد؟
در اخرین جنگش

2) اعلامیه استقلال امریکا درکجا امضاشد؟
در پایین صفحه

3) چگونه می توانید یک تخم مرغ خام را به زمین بتنی بزنید بدون ان که ترک بردارد؟
زمین بتنی خیلی سخت است و ترک بر نمی دارد

4) علت اصلی طلاق چیست؟
ازدواج

5) علت اصلی عدم موفقیتها چیست؟
امتحانات

6) چه چیزهایی را هرگز نمی توان درصبحانه خورد؟
نهار و شام

7) چه چیزی شبیه به نیمی از یک سیب است؟
نیمه دیگر ان سیب

8) اگر یک سنگ قرمز را در دریا بیندازید چه خواهد شد؟
خیس خواهد شد

9) یک ادم چگونه ممکن است هشت روز نخوابد؟
مشکلی نیست شبها می خوابد

10) چگونه می توانید فیلی را با یک دست بلند کنید؟
شما امکان ندارد فیلی را پیدا کنیدکه یک دست داشته باشد

11) اگر در یک دست خود سه سیب و چهارپرتقال و در دست دیگر سه پرتقال و چهار سیب داشته باشید کلا چه خوهید داشت؟
دستهای خیلی بزرگ

12) اگر هشت نفر در ده ساعت یک دیوار را بسازند چهارنفر ان را درچند ساعت خواهند ساخت؟
هیچ چی چون دیوار قبلا ساخته شده

 

چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:, :: 17:28 ::  نويسنده : آرین

 

شما یادتون نمیاد، تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن… آب بخوریم
 
شما یادتون نمیاد، شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت ۱۲ سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. سر زد از افق…مهر خاوران !
 
شما یادتون نمیاد، قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم..
 
شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.
 
شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ
 
شما یادتون نمیاد، ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.
 
شما یادتون نمیاد، تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه.
 
شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد.
  
شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی ! شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.
 
شما یادتون نمیاد، سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شکر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه.
 
شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم.

 
شما یادتون نمیاد، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !
 
شما یادتون نمیاد، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!!
 
شما یادتون نمیاد، شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت.
 
شما یادتون نمیاد، زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون .

 
شما یادتون نمیاد، یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود.
 
شما یادتون نمیاد، دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟
 
شما یادتون نمیاد، ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه !
 
شما یادتون نمیاد، که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو !
 
شما یادتون نمیاد، پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد !

 
شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !
 
شما یادتون نمیاد، آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی !
 
شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن
 
شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن !
 
شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم !

 
شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه !
 
شما یادتون نمیاد، انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !
 
شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم رو در مینوشتن: آمدیم نبودید!!
 
شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !
 
شما یادتون نمیاد، گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه… بالهاشو زود میبنده… روی گلها میشینه… شعر میخونه، میخنده !

 
شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد !
 
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید یک ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم.
 
شما یادتون نمیاد، آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن!
 
شما یادتون نمیاد، اونجا که الان برج میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا
 
شما یادتون نمیاد، چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد ۴ تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش.

 
شما یادتون نمیاد، …تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم!
 
شما یادتون نمیاد، که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریم می گیره.
 
شما یادتون نمیاد، انگشتامونو تو هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم: بر پاااا….بر جاااا…. کی غایبه؟ مرجاااان…دروغ نگو من اینجااام…
 
شما یادتون نمیاد، چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر.
 
شما یادتون نمیاد، توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم!
 
شما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..!
 
شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد.
 
شما یادتون نمیاد، این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی…
 
شما یادتون نمیاد، مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمی‌زد.
 
 
چه شیطونی هایی می کردیم یادش به خیر یاد کودکی…….و همه بچه های اون موقع…. یاد اون روزا بخیر

یک شنبه 4 دی 1390برچسب:, :: 20:30 ::  نويسنده : آرین

 گاهي ليوان را زمين بگذار    

استادی درشروع کلاس درس، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید:     به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟   شاگردان جواب دادند:   50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم   استاد گفت:   من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟   شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد.   استاد پرسید:   خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟   یکی از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد میگیرد..    حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟   شاگرد دیگری گفت: دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند. و مطمئنا“ کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند.   استاد گفت: خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است؟   شاگردان جواب دادند: نه   پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ درعوض من چه باید بکنم؟   شاگردان گیج شدند. یکی از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.   استاد گفت: دقیقا“ مشکلات زندگی هم مثل همین است.   اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید.   اشکالی ندارد. اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، به درد  خواهند آمد.   اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.   فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است. اما مهم تر آن است  که درپایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید.   به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند، هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هرمسئله و چالشی که برایتان پیش می آید، برآیید!   دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری زندگی همین است

یک شنبه 4 دی 1390برچسب:, :: 20:24 ::  نويسنده : آرین

 

به نام خدا

موضوع انشا: بین التعطیلین خود را چگونه می گذرانید؟

قلم در دست می گیرم و با اجازه معلم زحمت کشمان انشاء خود با موضوع چگونگی گذراندن بین التعطیلین را آغاز می کنم.

من بین التعطیلین ها را خیلی دوست دارم، چون بیشتر وقت ها به سفر می رویم مخصوصا اگر خاله زری اینا به سفر بروند مامان ببخشید "مادرم" می گوید: وا !حالا که زری اینا میرن سفر زشت نیست ما بشینیم توی خونه . دلم پوسید انقدر توی این خونه شستم و رفتم.

بابا هم که چاره ای ندارد اول کمی درمورد کمبود بنزین یارانه ای و قیمت گران بنزین آزاد سخنرانی می کند، اما بعدا مثل همیشه می گوید چشم!!

ما اغلب اوقات می رویم شمال. کجاش مهم نیست! بابا می گوید شمال ,شمال است همه می رن ما چرا نریم. من هیچ وقت جاده شمال را دوست ندارم انقدرکه شلوغه و ترافیکه سرم درد می گیرد. تازه بابا عصبانی می شود و مدام با خودش غرغر می کند. مامانم هی چایی می دهد به دستش که حرص نخور الان راه باز می شود بقیه اش هم که معلوم است. آخرش بابا بیشتر عصبانی می شود چون تا توفقگاه بعدی خیلی فاصله است و بابا هم ...

لب دریا خیلی خوش می گذرد چون خیلی شلوغ است ما بچه ها هر آتیشی که بخواهیم می سوزانیم این را مامان می گوید.من نمی دانم چرا در کتاب ها نوشته دریا پر از ماهی است من هردفعه به ساحل می روم آب هیچ ماهی باخود نمی آورد هیچ وقت هم ماهی ای ندیده ام. اما با این وجود کلی آشغال و بطری خالی کنار ساحل دیده می شود فکر کنم این روس ها به تمیزی دریا اهمیت نمی دهند و آشغالهاشان را به آب می ریزند آب هم آشغال ها را به ساحل ما می آورد!!

بابا برای بین التعطیلن های خود برنامه مدونی دارد علاوه بر سفر تفریحی , خواب بین روز, کباب روی منقل , خوردن آش رشته, کمی خواب بیشتر,خوردن بستنی یخی و خرید ترشی لیته و زیتون پروده شمال از مهترین کار های روزهای بین التعطیلین ماست.

علیرضا دوست من وقتی موضوع انشای مرا شنید گفت تو خیلی چیز برای نوشتن داری خوش به حالت اما من نمی دانم چه بنویسم تمام تعطیلات ما صرف این می شود که بابا از صبح جلوی تلویزیون لم می دهد و هی کانال ها را جابه جا می کند و یه چیزهایی می گوید که یعنی هیچی ندارد، بعد میرود سراغ ماهواره و باز هم زیر لب همان ها را می گوید.

اگر شانس بیاوریم و تعطیلی خوبی باشد آخر روز مامان و بابا دعوا نمی کنن.

من خیلی خوشحالم که جای علیرضا نیستم و پدرم به سفر و خانواده اهمیت می دهد.

فربد اینا بین التعطیلین ندارند اصلا ,چون بابایش همیشه یه کارهایی دارد,به فربد هم کتاب می دهد بخواند. فربد می گوید بابایش بهش می گوید آدم باید در زندگی اش برنامه ریزی داشته باشد و هیچ زمانی را از دست ندهد به همین دلیل آنها بین التعطیلین یا اصلا تعطیلی ندارند بلکه اوقات فراغت دارند.

فربد می گوید به آنها خیلی خوش می گذرد و پدر و مادر برای هر ساعت از تعطیلی شان برنامه ای دارند. آنها شب ها کنار هم فیلم های فاخر می بینند و یا مجله می خوانند. من که نمی دانم این کارها چطورممکن است باعث شادی و نشاط بشود اما به او چیزی نگفتم که ناراحت نشود .

این بود انشای من.

یک شنبه 4 دی 1390برچسب:, :: 20:21 ::  نويسنده : آرین

یک مردِ روحانی، روزی با خداوند مکالمه ای داشت:

"خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟"**
خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛
مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛
و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.!** **
افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند.
به نظرقحطی زده می آمدند.. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود
و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُر کنند.
اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند..**
مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد.
خداوند گفت: "تو جهنم را دیدی!"**  **
آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد.
آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت!**
افرادِ دور میز، مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و تپل بوده، می گفتند و می خندیدند.
مرد روحانی گفت: "نمی فهمم!"**  **
خداوند جواب داد: "ساده است! فقط احتیاج به یک مهارت دارد!
می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار تنها به خودشان فکر می کنند!"**  **
شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, :: 14:25 ::  نويسنده : آرین

پــَ نـَـ پــَ های ورزشی















 
















 

شنبه 26 شهريور 1390برچسب:, :: 14:20 ::  نويسنده : آرین

توماتینا Tomatina جشنواره‌ایست که در آخرین چهارشنبه ماه اوت در نزدیکی شهر والنسیا در کشور اسپانیا برگزار می‌شود.در این رسمی‌ که بیش از ۶۰ سال دارد،بسیاری از مردمِ این منطقه (و چندین سال است که تعدادِ فراوانی از توریست‌ها نیز در این جشن شرکت میکنند) به مدت چند ساعت به سمتِ همدگر گوجه فرنگی‌ پرت میکنند.البته این گوجه فرنگی‌ پست است و ارزشِ غذایی ندارد.این رسم از کجا آمده است؟ در سالِ ۱۹۴۴،وقتی‌ که فستیوالی دیگر در حالِ صورت گرفتن در همین منطقه بود،چند جوان به خاطرِ شوخی‌ به همدیگر گوجه فرنگی‌ و سبزیجات پرت کردند،پلیس ایشان را دستگیر می‌کند و این جوانان تصمیم می‌‌گیرند که سالِ دیگر این رسم را دنبال کنند و چند سالِ بعد این رسم تبدیل به جشنِ بزرگی‌ شد که هر سال هزاران نفر را به این منطقه کشانده و مردم را سرگرم میکنند.

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 15:31 ::  نويسنده : آرین
[تصویر: farapix_com_f642f83071c072fdee778ac9d9e2...iostw5.jpg]

[تصویر: farapix_com_17b9e6ed8d74747825e3a213d1c7...1rqhjh.jpg]

[تصویر: farapix_com_fe0c12329be2bea789773fc33be6...04xmtc.jpg]

[تصویر: farapix_com_dd6aa07155768e6cc5124f868b98...q7vjtm.jpg]

[تصویر: farapix_com_9e6293073542a47e001528390b2f...h3zkjw.jpg]

[تصویر: farapix_com_74124da4b2df67c09c3c21cb3410...s9fvq4.jpg]

[تصویر: farapix_com_4864556f47465544b7d7d091a2f0...agqlix.jpg]

[تصویر: farapix_com_eaf1228812fb7e5c40a963e82af0...kewug4.jpg]

[تصویر: farapix_com_845e361fa897d7dc69638b945acf...bh9rgo.jpg]

[تصویر: farapix_com_93241d07258ce0676fbc37585f70...ug6v84.jpg]


منبع : فارس پیکس


[تصویر: farapix_com_0e5d28aa6573747f5b4462517c22...c8ll5c.jpg]

[تصویر: farapix_com_82e4c97f0ff308b30e220949c143...bx85ze.jpg]
جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, :: 15:4 ::  نويسنده : آرین
[تصویر: 184454_530.jpg]

[تصویر: 184456_957.jpg]

[تصویر: 184457_869.jpg]

[تصویر: 184458_280.jpg]

[تصویر: 184459_873.jpg]

[تصویر: 184462_196.jpg]

[تصویر: 184463_724.jpg]

[تصویر: 184465_544.jpg]

[تصویر: 184464_206.jpg]

[تصویر: 184466_441.jpg]
[تصویر: 184468_467.jpg]

[تصویر: 184470_931.jpg]
سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, :: 15:23 ::  نويسنده : آرین

سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, :: 15:21 ::  نويسنده : آرین

 

عکس دیدنی

سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, :: 15:4 ::  نويسنده : آرین

سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, :: 15:2 ::  نويسنده : آرین

اين يک داستان واقعي است که در ژاپن اتفاق افتاده.
شخصي ديوار خانه اش را براي نوسازي خراب مي کرد. خانه هاي ژاپني داراي فضايي خالي بين ديوارهاي چوبي هستند. اين شخص در حين خراب کردن ديوار در بين آن مارمولکي را ديد که ميخي از بيرون به پايش فرو رفته بود.
دلش سوخت و يک لحظه کنجکاو شد. وقتي ميخ را بررسي کرد متعجب شد؛ اين ميخ ده سال پيش، هنگام ساختن خانه کوبيده شده بود!!!
چه اتفاقي افتاده؟
در يک قسمت تاريک بدون حرکت، مارمولک ده سال در چنين موقعيتي زنده مانده!!!
چنين چيزي امکان ندارد و غير قابل تصور است.
متحير از اين مساله کارش را تعطيل و مارمولک را مشاهده کرد.
در اين مدت چکار مي کرده؟ چگونه و چي مي خورده؟
همانطور که به مارمولک نگاه مي کرد يکدفعه مارمولکي ديگر، با غذايي در دهانش ظاهر شد!!!
مرد شديدا منقلب شد.
ده سال مراقبت. چه عشقي! چه عشق قشنگي!!!
اگر موجود به اين کوچکي بتواند عشقی به اين بزرگي داشته باشد پس تصور کنيد ما تا چه حد مي توانيم عاشق شويم، اگر سعي کني

سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, :: 14:56 ::  نويسنده : آرین

 

چهار دانشجو كه به خودشان اعتماد كامل داشتند يك هفته قبل از امتحان پايان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر ديگر حسابي به خوشگذراني پرداختند. اما وقتي به شهر خود برگشتند متوجه شدند كه در مورد تاريخ امتحان اشتباه كرده اند و به جاي سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراين تصميم گرفتند استاد خود را پيدا كنند و علت جا ماندن از امتحان را براي او توضيح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر ديگري رفته بوديم كه در راه برگشت لاستيك خودرومان پنچر شد و از آنجايي كه زاپاس نداشتيم تا مدت زمان طولاني نتوانستيم كسي را گير بياوريم و از او كمك بگيريم، به همين دليل دوشنبه دير وقت به خانه رسيديم.».....استاد فكري كرد و پذيرفت كه آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يك ورقه امتحاني را داد و از آنها خواست كه شروع كنند....آنها به اولين مسأله نگاه كردند كه 5 نمره داشت. سوال خيلي آسان بود و به راحتي به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتيازي پشت ورقه پاسخ بدهند كه سوال اين بود: « كدام لاستيك پنچر شده بود؟»....!!!

سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, :: 13:0 ::  نويسنده : آرین
مردی که در دهستان دژگاه در بخش دهرم شهرستان فراشبند در جنوب غربی شیراز روزگار می‌گذراند و به حاج‌عمو معروف است، از حمام گریزان است و می‌گوید که اگر تمیز شود، مریض می‌شود. عمو حاجی که چهره‌ای همانند انسان‌های غارنشین دارد و کهنسال به نظر می‌رسد مردم عادی سن او را نزدیک به یک قرن می‌دانند، رنگ خاکستر گرفته و قشری ضخیم از چرک بر اندام او سنگینی می‌کند.
چند سال پیش جوانان محل تصمیم گرفتند عموحاجی را به رودخانه ببرند تا آبی به بدن این مرد برسد، به همین منظور هنگامی که عموحاجی در خواب بود او را در عقب یک وانت گذاشتند تا او را در رودخانه حمام کنند اما وقتی به رودخانه رسیدند، دیدند عموحاجی در عقب وانت نیست زیرا او پیش از رسیدن، خود را به بیرون از وانت انداخته بود تا مبادا بدنش با آب آشتی کند و عموحاجی همان جا گفته بود اگر تمیز شوم، مریض می‌شوم. عموحاجی از خوردن هر نوع خوراکی تازه و نوشیدن آب بهداشتی پرهیز می‌کند به گونه‌ای که اگر به زور هم به او آب گوارا بنوشانند، عکس‌العمل منفی نشان می‌دهد و بشدت ابراز ناراحتی می‌کند.

 

 
عکس
 

لذیذترین غذاها به قول خودش، حیوانات مرده و گندیده است و فرقی ندارد که این حیوان حلال و یا حرام‌گوشت باشد. این سالخورده که گفته می‌شود به دلیل مشکل عاطفی که در ایام جوانی برای او رخ داده از مردم و اجتماع گریزان و گوشه عزلت و انزوا برگزیده سالیان سال است که در زیر مکانی مسقف ماوا ندارد و در گرما و سرما در هوای آزاد به سر می‌برد.
برخی از جوانان و نوجوانان دژگاه برای عموحاجی مرغ، گربه، روباه، خارپشت و حتی مار مرده می‌برند او این حیوانات را در گودالی در اطراف خود دفن می‌کند و پس از چند روز با آتشی که در این گودال می‌افروزد، آن را نیم‌پز می‌کند و با ولع خاصی می‌خورد. عموحاجی پس از آن با خوردن آب گندیده که در یک حلب زنگ‌زده و حشرات مختلف در داخل آن شناور هستند، وعده غذایی را به پایان می‌برد. لیوان او یک حلب ۵‌/۴ کیلویی روغن است و او با استفاده از این حلب روزانه نزدیک به ۵ لیتر آب می‌نوشد.

لوازم زندگی او شامل یک چماق است که پیشتر پلوس وانت بوده است و وزن آن ۱۷ کیلوگرم است، استکان چای‌خوری این مرد عجیب یک کلاه ایمنی اسقاطی است و چند حلب کهنه روغن نباتی که بچه‌های این دهستان با آفتابه در این حلب‌ها برای او آب می‌ریزند. شهرستان فراشبند در فاصله ۱۶۴ کیلومتری جنوب غربی شیراز، واقع شده است.
سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, :: 12:52 ::  نويسنده : آرین

صدای تیراندازی در ساعات ابتدایی شب گذشته در شهر نورآباد موجب ایجاد وحشت میان مردم شهر شد که نتیجه این تیراندازی کشته و مجروح شدن چهار نفر از اعضای یک خانواده بود.

حوالی ساعت ۸ و ۳۰ دقیقه دوشنبه مردی که گفته می شود خواستگار دختر یکی از خانواده های نورآبادی بوده است به دلیل شنیدن جواب رد به منزل این فرد مراجعه و کل خانواده را به گلوله می بندد.

این امر موجب کشته شدن دختر، مادر و پسر خانواده و همچنین زخمی شدن یکی دیگر از اعضای خانواده شد که حال مجروح حادثه نیز وخیم گزارش شده است.

معاون سیاسی امنیتی استانداری لرستان که از همان ساعات اولیه با توجه به مشکل ایجاد شده از خرم آباد عازم شهرستان دلفان شده و به سرعت در محل حادثه حضور پیدا کردند در گفتگویی با خبرنگار مهر با تایید حادثه رخ داده اظهار داشت: تنها مجروح حادثه به خرم آباد برای مداوا اعزام شده است.

حسن شریعت نژاد با تایید کشته شدن سه نفر در جریان این حادثه، یادآور شد: متاسفانه ضارب از محل متواری شده و با استناد به آخرین اطلاعات تا شب گذشته هنوز دستگیر نشده بود.

وی ادامه داد: ضارب پس از اقدام به تیراندازی از محل به وسیله ماشین فرار کرد و در یکی از جاده های فرعی ماشین خود را رها کرده و متواری شده است.

معاون سیاسی امنیتی استانداری لرستان فرد ضارب را ساکن یکی از روستاهای اطراف نورآباد عنوان کرد و گفت: ولی حادثه رخ داده در خود شهر نورآباد اتفاق افتاده است.

یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 15:2 ::  نويسنده : آرین

مجله فرانسوی ستاره ها : این مجله در جدیدترین شماره خود به بررسی و رتبه بندی زنان هالیوودی که بهترین و مناسب ترین پوشش را دارند ، پرداخته است. عکس هایی از برترین پوشش زنان هالیوودی / www.irannaz.com

اولین رتبه در پوشش مناسب : اما واتسون
اما متولد ۱۵ آوریل ۱۹۹۰ در فرانسه است ، وی بازیگر انگلیسی است و یکی از سه بازیگر اصلی مجموعه فیلم های هری پاتر در نقش هرمیون گرنجر است.
واتسون در ۹ سالگی برای بازی در نقش هرمیون گرنجر انتخاب شد ، او پیش از این سابقه نمایش های مدرسه ای را نیز داشت و از سال ۲۰۰۱ تا سال ۲۰۰۹ در کنار دنیل ردکلیف و روپرت گرینت در شش فیلم هری پاتر بازی کرده است . اما با بازی در مجموعه هری پاتر توانسته است چندین جایزه را نصیب خود کند و همین طور در امدی بیش از ۱۰ میلیون پوند داشته باشد.
 عکس هایی از برترین پوشش زنان هالیوودی / www.irannaz.com
نفر دوم : شریل ان کول
شریل متولد سال ۱۹۸۳ است ، خواننده و ترانه سرای انگلیسی و همسر سابق اشلی کول بازیکن تیم فوتبال چلسی و تیم ملی فوتبال انگلستان است.
 عکس هایی از برترین پوشش زنان هالیوودی / www.irannaz.com
نفر سوم : کریستین استوارت
متولد ۹ آوریل ۱۹۹۰ در امریکا است . کریستین بازیگر سینما و تلویزیون امریکا است . شهرت وی به خاطر بازی در فیلم های مثل اتاق وحشت ، زاتورا ، در سرزمین زنان ، طبیعت وحشی و مجموعه گرگ و میش است.
 عکس هایی از برترین پوشش زنان هالیوودی / www.irannaz.com
نفر چهارم : لئا میشل
لئا را بخاطر بازی فوق العاده اش در فیلم ” گلی ” به عنوان بهترین بازیگر زن در سریال کمدی نام داده اند.
 عکس هایی از برترین پوشش زنان هالیوودی / www.irannaz.com
نفر پنجم : بلیک لایولی
بلیک متولد ۲۵ اوت سال ۱۹۸۷ در امریکاست . وی یک بازیگر است و با بازی در فیلم گوسیپ گرل به شهرت بسیاری رسید . لایولی در این فیلم نقش ” سرنا ون وودسندر ” را ایفا می کند .
او بخاطر بازی در این فیلم جایزه های بسیاری را به دست آورد :
جایزه انتخاب نوجوان برای انتخاب بازیگر نقش اول زن تلویزیون : درام ۲۰۰۹
نامزد جایزه گوی طلایی | جایزه انتخاب مردم برای درام تلویزیونی مورد علاقه بازیگر نقش اول زن ۲۰۱۰
 عکس هایی از برترین پوشش زنان هالیوودی / www.irannaz.com
نفر ششم : ویکتوریا کارولین بکهام
ویکتوریا متولد ۱۷ آوریل ۱۹۷۴ در انگلیس است ، وی خواننده ، ترانه سرا ، نویسنده و بازیگر است.
چندین آلبوم نیز تا کنون منتشر کرده و همسر دیوید بکهام ، فوتبالیست معروف است.
 عکس هایی از برترین پوشش زنان هالیوودی / www.irannaz.com
نفر هفتم : جسیکا البا
جسیکا متولد ۲۸ آوریل ۱۹۸۱ است . وی بازیگر سینما و تلویزیون امریکایی است. البا در سیزده سالگی کار خود را به عنوان بازیگر آغاز کرد و بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۲ میلادی به شهرت رسید.
یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 15:0 ::  نويسنده : آرین
پژوهشگران انگلیسی اعلام کردند که به جواب سوال قدیمی که همواره توجهات انسان را به خود جلب کرده، رسیده اند که بر اساس آن می توان ثابت کرد مرغ قبل از تخم مرغ به وجود آمده است.
اول مرغ بود یا تخم مرغ ؟ معما حل شد
 
در تحقیقات اخیر پژوهشگران انگلیسی مشخص شد که پوست تخم مرغ حاوی عنصر “اوفوسلیدین ۱۷″ است که تنها در بدن مرغ یافت می شود.

بر این اساس، غدد داخلی مرغ این ماده را ۲۴ ساعت قبل از تخم گذاشتن ترشح می کند تا پوسته آنرا تشکیل دهد. پژوهشگران معتقدند با توجه به اینکه مرغ تنها دارنده این عنصر است شکی وجود نخواهد داشت که مرغ قبل از تخم مرغ آفریده شده و باید پرونده این سوال قدیمی در اذهان عمومی بسته شود.

این در حالی است که برخی پژوهشگران درباره قطعی بودن نتایج پژوهش اخیر در انگلیس پس از اعلام نتایج آن، ابراز تردید کرده اند!

یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 14:49 ::  نويسنده : آرین

 آنجلینا جولی به ایران سفر خواهد کرد

آنجلینا جولی به ایران سفر خواهد کرد

انجلیا جولی بازیگر سرشناس آمریکایی در مصاحبه با روزنامه فایننشال تایمز انگلیس گفت که آرزو دارد در صحرای بزرگ آفریقا، شترسواری کند.
 
انجلیا جولی بازیگر سرشناس آمریکایی در مصاحبه با روزنامه فایننشال تایمز انگلیس گفت که آرزو دارد در صحرای بزرگ آفریقا، شترسواری کند. او همچنین گفت که تمایل دارد از ایران دیدار کند.جولی گفت : چین در میان اماکنی است که می خواهم آن را کشف کنم . همچنین می خواهم برمه را از نزدیک ببینم البته نه در شرایطی که این کشور تحت حاکمیت نظامی سرکوبگرایانه است.وی افزود: دوست دارم به ایران سفر کنم.  این بازیگر آمریکایی به عنوان سفیر حسن نیت سازمان ملل متحد در امور پناهندگان بارها از اردوگاه های آوارگان در کشورهای مختلف دیدار کرده است.
یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 14:49 ::  نويسنده : آرین

عکس دختر گرگی با موهای روی صورت

 

 

 

عکس دختر گرگی با موهای روی صورت

عکس دختر گرگی با موهای روی صورت

عکس دختر گرگی با موهای روی صورت

عکس دختر گرگی با موهای روی صورت

یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 14:47 ::  نويسنده : آرین

عکس پیوند زدن گوش به بازوی یک مرد

بر اساس گزارش تلگراف، استلارک در نمایشگاه هنری در کینتیکا گفت: “این کار به خاطر خودم نبوده است زیرا من دو گوش بسیار عالی دارم اما دوست داشتم برای دیگر انسانها به ابزاری صوتی تبدیل شوم.”

 

هنرپیشه تئاتر استرالیایی با هدف به اشتراک گذاشتن آنچه که توسط یک گوش شنیده می شود با تمامی مردم جهان یک گوش انسان را بر روی بازوی خود پیوند زده است.به گزارش مهر، “استلارک” هنرپیشه استرالیایی برای یافتن سرمایه گذار و جراحی که بتواند عملیات پیوند گوش انسان را بر روی بازوی وی اجرا کند ۱۰ سال به جستجو پرداخته است.

عکس پیوند زدن گوش به بازوی یک مرد

ماه ها پیش از اینکه گوش اضافی به دست مرد پیوند زده شود، قالبی تو خالی به شکل گوش انسان در زیر پوست او قرار گرفت و پس از آن ساختار گوش انسان جایگزین آن شد. پس از کار گذاشته شدن قالب گوش، سلولهای بدن استلارک به گونه ای تحریک شدند تا بر روی ساختار گوش رشد کرده و با تغذیه از خون بدن مرد، یک گوش واقعی را بر روی بازوی وی به وجود آورد.

عکس پیوند زدن گوش به بازوی یک مرد

زمانی که گوش به صورت کامل رشد کرد، استلارک میکروفنی متصل به اینترنت را به آن وصل خواهد کرد تا به این شکل همه این امکان را داشته باشند که آنچه بازوی او می شنود را در هر ساعتی از روز یا شب بشنوند.

یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 14:42 ::  نويسنده : آرین

پنج شنبه گذشته آدریانا میراندا به همراه بچه ۴ ماهه و خواهرش در خیابانی مشغول قدم زن بود که زنی میان سال خود را بر روی کالسکه کودک انداخته و شروع به خوردن نوزاد کرد.
شاهدان این ماجرا عنوان کردند که این زن، دیوانه وار فریاد می کشید و در حالی که دست نوزاد را می کشید آن را به دندان گرفته و می جوید.

مادر این نوزاد ۴ ماهه با مشاهده این صحنه شکه شده ولی هنگامی که چشمم به خون نوزاد افتاد به کمک او می رفت و بعد از مبارزه با این زن توانست کودک خود را از دست او نجات دهد و به همراه خواهرش به مغازه ای پناه برد.
این زن آدمخوار توسط پلیس دستگیر شده و در حال حاضر کودک فقط چند کبودی بر تن دارد. تحقیقات در خصوص این اتفاق همچنان ادامه دارد.

یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 14:40 ::  نويسنده : آرین

 

خلبانی هنگام پرواز در هوا متوجه شد سارقان در حال سرقت از خانه اش هستند و بلافاصله به پلیس کمک کرد تا دزدان بازداشت شوند. 

آسوشیتدپرس از آرکانزاس گزارش داد: استیون لین خلبانی که سعی داشت از خانه‌اش تصویر‌برداری هوایی انجام دهد متوجه شد دزدان با کامیون وارد خانه‌اش شده و در حال سرقت هستند.

وی برای اولین باربود که به قصد تصویربرداری پرواز می‌کرد و قصد داشت خانه‌اش را تصویربرداری کند. در حین تصویربرداری متوجه شد کامیونی در خانه‌اش ایستاده و دو نفر در حال بار زدن اثاثیه هستند. 

استیو بلافاصله با عمویش که در آن نزدیکی زندگی می‌کرد و نیز تلفن فوریت‌های پلیسی ۹۱۱ تماس گرفته و آنها را در جریان قرار داد. 

فیلیپ ویتون از پلیس محلی همراه عموی استیو بوسیله اطلاعات آنلاینی که استیو از هوا می‌‌داد به تعقیب سارقین پرداخته و سرانجام آنها را بازداشت کردند.

یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 14:38 ::  نويسنده : آرین

باورتان می شود این زن ۲۲ ساله توانسته باشد خرس قطبی را با مشت ضربه فنی کرده و فراری دهد؟
بروک کولینز اهل جونائوی آلاسکا برای نجات سگش – فوج – از دست خرس سیاه ابتکاری باور نکردنی انجام داد. بروک در یک ثانیه چشم به هم زدن دید سگ محبوبش مانند ماهی در دستان خرس سیاه غوطه ور است و اگر او را  نجات ندهد، برای همیشه همدم خود را از دست می دهد. به همین خاطر با شجاعت هر چه تمامتر به طرف خرس رفته و ضربه ای سنگین را به دماغ خرس وارد کرد.

 
 

بروک کولینز خودش به روزنامه محلی جونائو امپایر گفت الوین چیزی که به ذهنم رسید این بود که به خرس حمله کنم و بهترین نقطه را دماغ دانستم شاید خرس به خود آمده و فوج را رها کند. بعد از مشتی که خرس سیاه نوش جان کرد مانند حیوان مظلومی، سگ را رها کرده و به طرف کوهها رفته و از خانه بروک دور شد.
به گفته دامپزشک منطقه سگ اسیب جزیی دیده و حطری جدی وی را تهدید نمی کند.
کولینز می گوید سگش بیشتر از اینکه آسیب جسمی دیده باشد، شوکه شده است.

یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 14:36 ::  نويسنده : آرین

 

دانشگاه پزشکی مرکزی آریزونا اعلام کرد:لری لوتچر که در حال باغبانی در حیاط خانه اش بوده است قیچی باغبانی را در محلی میگزارد ولی در هنگام برداشتن آن به علت از دست دادن تعادل خود به روی این قیچی افتاده و در فک او فرو میرود در حالی که دسته این قیچی همچنان بیرون بوده است.
 
پس از این حادثه لوتچر به سرعت به بیمارستان برده میشود و تحت عمل جراحی،پزشکان فک او را با نوع خاصی ازآهن بازسازی کرده.این حادثه تا حدودی بر روی چشم او نیز اثر داشته،اما به کمک پزشکان او بینایی خود را از دست نداده است.
یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 14:34 ::  نويسنده : آرین

 

متجاوز

گری کاتریک‌، توسط قاضی دادگاه تیساید در استان میدلزبرو به اتهام تجاوز به زن حامله‌ای گناهکار شناخته شد. 
شغل متجاوز بررسی حق امتیاز تلویزیون خانه‌ها بود (در انگلیس مردم برای داشتن تلویزیون مالیات می‌دهند و مامورانی هم هستند که بررسی می‌کنند که کدام خانه تلویزیون دارد و حق امتیاز پرداخت کرده است یا نه؟) اما در زمان وقوع حادثه اتومبیلش در میدلزبرو خراب شده و زن جوان دلش به حال وی سوخته و وی را برای خوردن قهوه در هوای سرد نوامبر به خانه دعوت می‌کند. 

قاضی جان والفورد خطاب به متجاوز در دادگاه گفت مهربانی و رئوفت بانوی محترم را اینگونه باید پاسخ داد؟ و به زن جوان نیز گفت متاسفانه شما جواب مهربانی خود را با بی‌رحمی مرد متجاوز دریافت کردید. 

قربانی حادثه به قاضی گفت در حالی که من مریض بودم و باردار وی به من تجاوز کرد و من در آن لحظه فقط گریه می‌کردم. در فیلم ضبط شده توسط پلیس قربانی می‌گوید پشیمان است که چرا به مرد متجاوز اجازه ورود داده است. 

متهم مورد اتهامی را قبول نکرد اما قاضی مطابق قوانین انگلستان نه تنها برای وی ۶ سال زندان برید، بلکه نام وی را بعنوان حمله‌کننده جنسی به صورت مادام‌العمر ثبت نمود تا نتواند بعد از آزادی جرم خود را تکرار کند. 

به گزارش بی بی سی، بر این اساس وی مانند لکه ننگ باید صفت حمله‌کننده جنسی را با خود حمل کند و بدلیل ثبت در دفاتر و رایانه وی هیچ‌گاه نخواهد توانست مانند یک شهروند عادی زندگی کند.

یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:, :: 14:32 ::  نويسنده : آرین

 

جنیفر لوپز

جنیفر لوپز جنیفر لوپز در سال ۱۹۸۷

 

شون پین

شان پن شان پن در سال ۱۹۷۲، سال‌ها پیش از بردن جایزه اسکار برای فیلم‌های «رود میستیک» و «میلک»

جنیفر گارنر جنیفر گارنر، بازیگر سریال «Alias» و «جونو» در 18 سالگی در آزمایشگاه شیمی

جنیفر گارنر جنیفر گارنر، بازیگر سریال «Alias» و «جونو» در ۱۸ سالگی در آزمایشگاه شیمی

لئوناردو دی‌کاپریو لئوناردو دی‌کاپریو 18 ساله که باید هفت سال صبر می‌کرد تا با «تایتانیک» مشهور شود.

لئوناردو دی‌کاپریو لئوناردو دی‌کاپریو ۱۸ ساله که باید هفت سال صبر می‌کرد تا با «تایتانیک» مشهور شود.

اسکارلت جوهانسن اسکارلت جوهانسن 18 ساله که با فیلم «دختری با گوشواره مروارید» به شهرت رسید.

اسکارلت جوهانسن اسکارلت جوهانسن ۱۸ ساله که با فیلم «دختری با گوشواره مروارید» به شهرت رسید.

مت دیمن مت دیمن 18 ساله در کلاس درس، سال‌ها پیش از شهرت با مجموعه فیلم‌های «بورن»

مت دیمن مت دیمن ۱۸ ساله در کلاس درس، سال‌ها پیش از شهرت با مجموعه فیلم‌های «بورن»

 
.: Weblog Themes By Pichak :.


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
پيوندها



ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 51
بازدید ماه : 51
بازدید کل : 27701
تعداد مطالب : 66
تعداد نظرات : 38
تعداد آنلاین : 1